یادداشتهای روزانه

Sunday, July 30, 2006

ماه نقره‌ای





هر چی بخوای همون می‌شم
مثل یه ماه نقره‌ای
زینت ایوونت می‌شم

مثل گلای اطلسی
تنگ غروب وا می‌شم و
صد دفعه قربونت می‌شم

مثل یه باد دستامو حلقه می‌کنم دورتنت
عاشق اون موی پریشونت می‌شم

مثل یه قطره اشک نرم
ستاره می‌شم تو چشات
یا اگه تو دلت بخواد
خنده می‌شم روی لبات
مثل خیالای قشنگ
می‌رم تو شهر رویاهات

مثل یه خواب نیمروزی
خونه می‌سازم تو چشات
هر چی بخوای همون می‌شم

Saturday, July 29, 2006

من و ماه و خانه ام





خانه ام روی آبهاست
روی آبی‌های سرد
خانه ام روی موجها می‌رقصد
بالا وپایین می‌رود

گاه از دلتنگی موهایم رابدست باد می‌سپارم
تا عطر نارنجهای سرزمینم را بیابد

وقتی خانه ام روی آبها می‌رقصد
من با قصه نارنچ و ترنج کودکیم
وبوی آشنای سرزمینم
به خواب می‌روم

خانه ام روی آبهاست
امروز دریاجه آرام است

خورشید بر بام خانه ام می‌تابد
با صدفهایی که از کف دریا آورده ام
گردنبند می‌سازم

خانه ام روی آبهاست
ماه بزرگ وسنگین روی آبها افتاده است
امشب میهمانی مهتاب است

من و ماه و خانه ام
هر سه روی آبها می‌رقصیم

صدا ی گردنبند صدفم در باد می‌پیجد
شاید کسی در آن سوی دریاها
صدای صدفهایم را می‌شنود

Friday, July 28, 2006

پرنده سفید





من از دنیای جنگ بیزارم

من از صدای غرش موشکها
از آوار سقفها
از جسدهای تکه تکه شده بیزارم

از نگاه مات کودکان
از شیون زنان
از آسمان پوشیده از غبار بیزارم

من از تابش خورشید
بر فراز ویرانه‌ها
و از صورتهای سرد وبی‌روح سربازان بیزارم

کجاست آن پرنده سفید
که نامش آزادی بود
و بر منقارش شاخه‌ای از زیتون