به یاد ثمین باغچهبان
برای سه پری قصه زندگیم: صبا پدرسگ عموش، ساناز سنتوری، و الناز الی قلی مستون شده
زندگی شکل دیگری بود. باصفا و مهربان، همگی ما بودیم، با خندهها و گریهها، با یکدلی وصمیمیت... شبهامان در کنار هم رنگ میگرفت و ظلمت و وحشت جنگ که بر سرزمینمان سایه انداخته بود در پناه دوستیهامان رنگ میباخت
بازم گل نرگس اومد به خونه
به کوچه اومده نعنا و پونه
بیا گل ریحون دارم
دیگه نوروز تو راهه
بیا رنگین کمون دارم
دیگه نوروز تو راهه
ترانههای کودکانه بچهها زیبایی محفل دوستانهمان را صد چندان میساخت
ترنم کوچولوس
توش پر از آلبالوس
ترنم تو کوهه، تو راهه، تو دشته
شی فو شی فو دود دود، شی فو شی فو دود
همه دم میگرفتیم و از پشت مبل و میز و صندلی آشپزخانه شی فو شی فو کنان دور میزدیم و میچرخیدیم، تا میرسیدم به
به به چه برفی نشست رو زمین
هنوزم میباره بچهها پاشین
خونه خیابون مونده زیر برف
روز برفبازیه بچهها پاشین
بچههابا شعرهای زیبای باغچهبان انسی عمیق یافته بودند و لذت میبردند از این ترانههای سرشار از عشق و زندگی. ما بزرگترها هم همصدایی میکردیم با این جمع کوچک. بهرام با صدای باس میخواند و چای میریخت، فاطی راضی از چای خوش آب و رنگ و این که بهرام سرش پایینه کارش رو میکنه... فاریا رهبر گروه بود ملقب به ابوالحسن صبای بلبلی، من هم جزو خوانندگان اصلی و آتش گردان برنامه
روزگاری بود پر از گل دوستی و عشق
شبهای نیم روشن، ای دوست یاد داری
بیدار می نشستیم، بیدار بی قراری
با آرزوی خوشبختی برای سه پری قصههامان، و یاد روزهای خوب
ترنم ملوسه
توش پراز عروسه
ترنم تند میره، تند میره
شی فو شی فو دود دود
شی فو شی فو دود
زندگی شکل دیگری بود. باصفا و مهربان، همگی ما بودیم، با خندهها و گریهها، با یکدلی وصمیمیت... شبهامان در کنار هم رنگ میگرفت و ظلمت و وحشت جنگ که بر سرزمینمان سایه انداخته بود در پناه دوستیهامان رنگ میباخت
بازم گل نرگس اومد به خونه
به کوچه اومده نعنا و پونه
بیا گل ریحون دارم
دیگه نوروز تو راهه
بیا رنگین کمون دارم
دیگه نوروز تو راهه
ترانههای کودکانه بچهها زیبایی محفل دوستانهمان را صد چندان میساخت
ترنم کوچولوس
توش پر از آلبالوس
ترنم تو کوهه، تو راهه، تو دشته
شی فو شی فو دود دود، شی فو شی فو دود
همه دم میگرفتیم و از پشت مبل و میز و صندلی آشپزخانه شی فو شی فو کنان دور میزدیم و میچرخیدیم، تا میرسیدم به
به به چه برفی نشست رو زمین
هنوزم میباره بچهها پاشین
خونه خیابون مونده زیر برف
روز برفبازیه بچهها پاشین
بچههابا شعرهای زیبای باغچهبان انسی عمیق یافته بودند و لذت میبردند از این ترانههای سرشار از عشق و زندگی. ما بزرگترها هم همصدایی میکردیم با این جمع کوچک. بهرام با صدای باس میخواند و چای میریخت، فاطی راضی از چای خوش آب و رنگ و این که بهرام سرش پایینه کارش رو میکنه... فاریا رهبر گروه بود ملقب به ابوالحسن صبای بلبلی، من هم جزو خوانندگان اصلی و آتش گردان برنامه
روزگاری بود پر از گل دوستی و عشق
شبهای نیم روشن، ای دوست یاد داری
بیدار می نشستیم، بیدار بی قراری
با آرزوی خوشبختی برای سه پری قصههامان، و یاد روزهای خوب
ترنم ملوسه
توش پراز عروسه
ترنم تند میره، تند میره
شی فو شی فو دود دود
شی فو شی فو دود
2 Comments:
خاله ویدای همیشه عزیزم
اگه بگم اشکم رو درآوردی،باورت می شه؟ حالا همه چیز طور دیگری شده ، دیگه جنگ و بمباران نیست ، دیگه جمع دوستانه ای هم نیست ، دیگه حال و حوصله آواز خوندن هم نیست ، حالا به جای به به ، چه برفی ! همه چیز شده اه اه و چقدر حیف
خاله ویدای عزیز
همه این مدت داشتم فکر می کردم چه می توانم بنویسم که تمامی این حسی را که از خواندن این نوشته داشتم بیان
کنه(نوشته ای که بارها و بارها خواندمش)
این یادآوری روزهای گذشته،این مرور دلتنگی ها
آه...چقــــــــــــــدر
دلم براتون تنگ شده
چقــــــــدر دلم برای روزهای گذشته تنگ شده
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home