یادداشتهای روزانه

Friday, June 20, 2008

پرنده ...


بیرون از پنجره بهار بود
پرنده مست و شیدا می‌خواند

کاغذهای سپید را نوشتم
با اشکهایم

نوشتی
معنی کاغذهای سپید را نمی‌دانی

نوشتم
اشکهایم قاصدهای خوبی نبودند!!!

بیرون از پنجره بهار است
پرنده می‌خواند
می‌شنوم آواز جفتش را
که معنی عشق را می‌داند

1 Comments:

At 9:33 AM , Anonymous Anonymous said...

Vida jan your writings and photos are beautiful. Do you remember once you wrote something ~30 years ago, "To nemimany"? Do you have a copy?

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home