یادداشتهای روزانه

Wednesday, November 05, 2008

پائیز ....و رنگ


در ازدحام برگهای پائیزی
خودم را گُم می کنم
چه هم همه ای، رنگ به رنگ
مثل بازار بزاز ها ، پر از خش، خش تافته های طلایی

خیابان پر است از، مثل من
که گمشده اند در میان رنگها
پیر ، جوان ، آراسته و خواب آلود
گیج و هوشیار
رنگ به رنگ و متضاد

راه میروم و گم می شوم میانشان
چه فراموشی سیالی
کلاه، شال، دستکش
لباس و کفش
همه را رج می زنم

گاهی می خندم باخوم در آینه
با یک کلاه پوست پلنگی
گم می شوم میان آینه ها
میان بازار که شناور است از مثل من

کجای دنیایم ؟ کجا!؟
صدایی آشنا نیست
میان پائیز و آینه ها

مثل کودکیم که کنار مادر گم می شدم میان بازار
با انگشت های نازکم دست می کشیدم
به هر چیزی که دستم می رسید
از پارچه های اطلسی
تا بشقابهای گلسرخی لب طلایی

بازار پر بود از غبار آدمها
با بو های گوناگون

پیر مردی که شکل خدا بود و مهربان
پارچه ها را متر می زد و می برید
آستر و رویه ر ا هماهنگ می کرد
عادلانه می برید

مادر چانه می زد و من
نگاه میکردم به عدالت
که میان چند متر پارچه ساده و گلدار به هم آمیخته بود
و مشتی نخود وکشمش از جیب مهربان پیر مرد

کجای دنیایم ؟کجا!؟
گم شدم میان آدم ها
میان برگهای پائیزی
میان سادگی باورم

شاید پیر مرد پارچه فروش که شکل خدا بود
و عدالت را متر می کرد
بداند من کجای دنیا گم شدم
میان ازدحام این همه رنگ

2 Comments:

At 6:17 AM , Blogger Unknown said...

ویدای عزیزم نمیدانستم تو هم چنین روح لطیفی داری و مینویسیوشعر هایت را دوست دارم.نه فقط شما در غربت که ما همه تنهائیم در دنیای بیگانگی همزبانان ناآشنا.خوشحال شدم از پیدا کردنت.آوید

 
At 8:59 PM , Blogger Inspector Clouseau said...

Spent lots of long weekends in Vancouver, on Granville Island, in Stanley Park, and on the West End. If you ever get to Tojo's Sushi, tell him that his number one fan from Los Angeles said hello.

Nice work. Keep it up. I came across your blog while "blog surfing" using the Next Blog button feature on the Nav Bar at the top of my blogger.com site. I frequently just check out the blogs of others out of curiosity. It's amazing all of the different ways in which people express themselves.

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home