من و آینه

هربار به آینه نگاه میکنم تو رو میبینم
توکه نمیدونم کی هستی
ته چشات، یه آشنای قدیمی میبینم
باورم نمیشه
نزدیک میشم دورمیشم
چشام را بازو بسته میکنم
هربار باز تو را میبینم
شکل کی هستی
مادرم
نه
موهام را باز میکنم... میخندم
تو هم همینطور
باور نمیکنم
توی موهای تو تارهای سپید پر شده
صورتت یه کم ... نه
هنوز خوشگلی
رویه آینه دست میکشم
تا اشکهات رو پاک کنم
آینه خشکه
اما صورت من خیسه
من برای تو گریه میکنم
سرت را بذار روی دستم
تا اون رو نوازش کنم
دستام توی آینه خالیه
دیگه گریه نمیکنی
غریبه بهم نگاه نکن
من از تو خیلی دورم
از آینه دور میشم
برای نوشتن احتیاج به عینک دارم
خندم میگیره