به یاد پدرم
پنجره را باز می گذارم
تا لحظه ها آرام بیایند و بروند
بی هیچ برخوردی
انگار هزار سال است که مرده ام
فراموش شده
در عمق زمین
هی خواب می بینم
طولانی و بلند
هی می ترسم
انگار کسی صدایم می زند
و من هنوز کودکم
پنچره باز است
اوراق دفترم با باد می رود
کاش می توانستم یک روز
شعری بگویم
برای چشمهای خاکستری ات
زمان ایستاد روی لحظه رفتن
و آسمان تمام بغض خاکستری اش را
در چشم من ریخت
تا لحظه ها آرام بیایند و بروند
بی هیچ برخوردی
انگار هزار سال است که مرده ام
فراموش شده
در عمق زمین
هی خواب می بینم
طولانی و بلند
هی می ترسم
انگار کسی صدایم می زند
و من هنوز کودکم
پنچره باز است
اوراق دفترم با باد می رود
کاش می توانستم یک روز
شعری بگویم
برای چشمهای خاکستری ات
زمان ایستاد روی لحظه رفتن
و آسمان تمام بغض خاکستری اش را
در چشم من ریخت
تا برای آرامش تو دعا کنم
زندگی حسرت روزهایی است
که باز نمی گردد
2 Comments:
...behet tasliat migam
...che qami bi enteha
...che qami bi ebteda
...negaha
bi seda
...sokootha
bi enteha
...che qami che qami
...safari bi enteha
سلام
فقط میتونم تسلیت بگم و بگم که امیدوارم سالیان سال شماوخانواده تون پاینده و برقرار باشید
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home