کولی
گفتی به پشت سر نگاه نکن وقت رفتن
عشق فریبت می دهد
رفتم بی یک نگاه
سالهاست که مانده بر دلم حسرت
می روم کولی وار شهر به شهر
بی آن که دل ببندم به گرمای اجاق دیروز
بی آن که نگاه کنم به پشت سر
نمی دانم اندوه را با چه جوهری نوشته اند
که ماسیده روی زندگیم
گم شدم میان کوچ، میان هستی دردناک وجود
کدام راه
نه درختم که زیر سایه ام کسی بیاساید
نه چشمه ای که تشنه ای را سیراب کنم
کولی ام در انتظار کوچ
تا باقی مانده روز را در اجاقی تازه بدمم
این نیمه کم رنگ را
کاش می دانستم اندوه را با چه جوهری نوشته اند
عشق فریبت می دهد
رفتم بی یک نگاه
سالهاست که مانده بر دلم حسرت
می روم کولی وار شهر به شهر
بی آن که دل ببندم به گرمای اجاق دیروز
بی آن که نگاه کنم به پشت سر
نمی دانم اندوه را با چه جوهری نوشته اند
که ماسیده روی زندگیم
گم شدم میان کوچ، میان هستی دردناک وجود
کدام راه
نه درختم که زیر سایه ام کسی بیاساید
نه چشمه ای که تشنه ای را سیراب کنم
کولی ام در انتظار کوچ
تا باقی مانده روز را در اجاقی تازه بدمم
این نیمه کم رنگ را
کاش می دانستم اندوه را با چه جوهری نوشته اند
3 Comments:
سلام
مرسی از اینکه همیشه به وبلاگ من سر میزنین و با نوشتن مطالب قشنگتون من را تشویق میکنید
متاسفانه غم و اندوه با جوهری در وجود بعضی افراد نوشته شده که با هیچ پاک کننده ای پاک نمی شود. که البته امیدوارم در شما به این صورت نباشد
به امید روزی که غم و اندوهی نداشته باشید
گفتی به پشت سر نگاه نکن وقت رفتن
عشق فریبت می دهد
رفتم بی یک نگاه
و هنوز
هنوز بغضم ميشكند
زير چشمههايي كه بوي تو را ميدهد در شب
بالشم خسته شده هر شب
بس كخ ميبارم
و تو هنوز
حكايت دل بود و دل بود و بغضهاي يك ...ه
سلام
عنوان شعر تازهي من
*** هنــــوزهـــاي يك ماندن *** ه
باعث افتخار خواهد بود تا از نظرات شما دوست ارجمند و صاحبنظر بهرهمند گردم
ارادتمند
مهران سيدي
سال نو مبارک
براتون سال خوبی را از ته دل آرزومندم
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home